رابینهودی میان مدیران
—
سلام
—
چند روز پیش داشتم طبق معمول هر روز و هنگام صرف صبحانه با همسر عزیز برنامه دیلی شو (با ارائه مجری جدید و بسیار جسورش «ترور نوآ – Trevor Noah») را مشاهده میکردم، میهمان برنامه آقای «دن پرایس – Dan Price» بود.
ایشان به عنوان موسس، شرکت Gravity Payments یکی از موفقترین استارتآپهای حوزه پرداخت (در امریکا) را ایجاد کردهاند و خوب طبیعتاً زندگی مرفه و موفقی دارند، روزی طی یک مکالمه کوتاه متوجه میشود که یکی از کارمندانش بخاطر کمبود ۲۰۰ دلار تمام برنامههای مالیاش بهم خورده است و ناتوان از بازپرداخت اقساط خود بسیار مستاصل است، وی متاثر از این واقعه تصمیم میگیرد که با بررسی روندهای موجود و مطالعه کتب مرجع سعی کند تا علل این مشکل را بفهمد.
این کارآفرین ۳۱ ساله متوجه میشود که براساس تحلیلهای اقتصاددانان و جامعهشناسانی نظیر «دنیل کانهمان – Daniel Kahneman» برای اینکه بدون دغدغه (طبیعتاً دغدغههای غیرمعمول! جایی در این تحلیل ندارند، مثلاً اینکه من دغدغه و نگرانیام شنا کردن در استخر پر از شیر گونه نادری از بزهای کوهی ساکن هیمالیا است خب یکم خاص هست!) بخواهیم در آمریکا و در یک کلان شهر زندگی کنیم، میبایست حداقل ۷۰هزار دلار درآمد سالانه داشته باشیم.
وی از ابتدای بهار امسال (۱۳۹۴) برنامهای در شرکت خودش اجرا کرده است که طی سه سال حداقل حقوق هیچ کارمندی کمتر از ۷۰ هزار دلار در سال نشود. بسیار وی را تمسخر کردهاند ولی بنظر میآید نرخ بسیار بالای رضایت شغلی و بهرهوری و البته حجم نوآوریهای ایجاد شده در شرکت وی گواه از چیز دیگری میدهد.
وی در دفاع از تصمیم خود بیان کرده است که من براساس دادههای اقتصادی و بازار تصمیم گرفتهام اگر شما داده دیگری دارید به من ارائه کنید… البته اینهم مهم است که وی برای کمک به این روند تصمیم گرفته است حقوق ۱٫۵ میلیون دلاری خود را نیز به ۷۰،۰۰۰ دلار در سال کاهش دهد.
وی خودش را رابینهودی میداند که برای کمک به طبقه متوسط از خودش! سرقت میکندو علیرغم تحسینهای مردمی و رسانهای برخی رسانههای سنتی بخش سرمایهدار نظیر فاکسنیوز کمپین تبلیغاتی سنگینی علیه وی راهانداخته و موجی از استهزاء و تکفیر! (بدلیل خیانت به آرمانهای کاپیتالیسم) علیه وی صورت گرفته است.
در خصوص اهمیت و نقش طبقه متوسط پیش از این یک مطلب در سایت خودم نوشته بودم که مطالعه آن را به همه عزیزان پیشنهاد میکنم:
برادر وی آقای لوکاس پرایس که شریک ۳۰ درصدی کمپانی است پس از این تصمیم از وی به دادگاه شکایت کرده که رای دادگاه بدوی این بوده که دن میبایست سهام وی را با قیمت عادلانه بخرد و یا شرکت را منحل کند که تاکنون بدلیل عدم قبول این شرایط از سوی دن، کار به دادگاه ایالتی کشیده است.
وی گفته است که بسیار از مردم “paycheck to Paycheck” زندگی میکنند و فرصتی برای پسانداز ندارند، حال من تصمیم گرفتهام تقریباً هرچه دارم بفروشم و در شرکت تزریق کنم (از جمله خانه ۱٫۲ میلیون دلاریاش) و نزدیک به سه میلیون دلار به نقدینگی شرکت افزوده است. دن در دفاع از این تصمیماتش بیان کرده است که اتفاقاً آنچه نوآوری را نابود میکند همین حاشیههای امن است که نداشتن آن باعث میشود تمرکز من روی کسب و کار اصلی خودم، افزایش یابد.
علی ایحال وی تصمیم گرفته است در دو مرحله (که اولی آن شروع شده است) ابتدا کف حقوقی شرکت را به ۵۰،۰۰۰ دلار و در یکسال آینده به ۷۰،۰۰۰ دلار افزایش دهد.
خروجیهای اجرای شش ماهه این طرح از این قرار بوده است:
نرخ رشد درآمد شرکت (بدون افزایش نرخ خدمات و یا محصولات) تقریباً دو برابر و سود شرکت نیز حدوداً دو برابر شده است.
برخی مشتریان این شرکت بدلایل مخالفت با این روش نیز از دست رفتهاند، به نظر من واقعاً اصولگرایی یعنی این، بخاطر حفظ ارزشهای خود (کاپیتالیسم) حاضر نیستند با شرکتی که این اصول را زیرپا میگذارد کار کنند.
جالب این بود که دن پرایس این حرکت خود در افزایش حقوق کارمندان را بصورت یک اقدام اخلاقی انجام داده ولی اثرات استراتژیک و راهبردی برای شرکت حاصل آورده است. ولی یک هدف بلندمدت برای تغییر فضای کسب و کار جهانی نیز دارد که نظر میآید گامهای اولیه برای آن را برداشته است. هماکنون انتشارات Penguin با همکاری چند دانشگاه قصد دارند با مطالعه اتفاقات و روندهای جاری در این شرکت در کتابی با عنوان Force of Gravity به مستندسازی این تصمیم متهورانه بپردازند.
پیشنهاد میکنم برای اینکه حس بهتری نسبت به مطالب گفته شده داشته باشید، دو مصاحبه ویدیویی زیر را نیز مشاهده کنید:
ویدیو مصاحبه ترور نوآه با آقای دن پرایس
“پیشنهاد اکید دارم به مشاهده این ویدیو”
ویدیو مصاحبه آقای دن پرایس با INC.com
اول این را بگم که خیلی خیلی با گرایشات و تفرکات چپی در اقتصاد زاویه دارم و سمپات این نوع تفکرات نیستم… خب حالا در پایان این مطلب خیلی رک برم سراغ اون چیزی که احتمالاً مخاطب فارسی زبان من توی ذهنش سعی میکنه بهش پاسخ بده:
۷۰،۰۰۰ دلار (تقریباً ماهی ۲۱میلیون تومان با دلار ۳۶۰۰ تومان) برای من که در تهران زندگی میکنم مفهوم خیلی عمیقی ندارد، من در نیویورک و در مثال بالا، در شهر سیاتل زندگی نمیکنم که هزینههای زندگی رو بفهمم. این مبلغ در تهران و ایران چقدر است؟ مرتباً میخوانیم که تحلیلهایی منتشر میشود که حداقل درآمد ماهانه در تهران (فکر میکنم برای خانواده ۳ نفره) ۳ میلیون تومان است و نظایر آن، ولی واقعاً چند نفر از مدیران ما این جسارت را دارند که کف حقوق خود را تا این حد پایین بیاورند و یا حقوق همه کارمندان خود را تا این اندازه ارتقاء دهند…
بارها در ارائههایم به این نکته اشاره کردهام که تقریباً تمامی تصمیمات اقتصادی، مدیریتی و فرهنگی ما براساس اصولی بناشدهاند که آنقدر قدیمی هستند که خیلی از خالقان آن سالهاست که مردهاند، بویژه در ساختارهای مدیریتی، همچنان مبانی و اصول بر پایه نظریاتی است که خیلی از آنها بیش از صدسال عمر دارند، واقعاً چرا؟
ما موجوداتی بشدت علاقهمند به اینرسی هستیم، در واقع دوست داریم زحمت جور دیگر فکر کردن را دیگران بکشند و همه در چرخهای از اتفاقات به دام میافتیم که فکر میکنیم بهترین شرایط موجود همین هست واقعاً با این حجم از تغییرات در محیط پیرامونی خودمان هنوز هم فکر میکنیم که بهترین کار تکرار الگوهای کهنه و نخنمای قدیمی است؟
—
پینوشت ۲:
احتمالاً شما وقت زیادی در روز برای مطالعه ندارید و البته دسترسی مناسبی هم به نشریات و مجلاتی همچون New Scientist ، American Scientific، Economist، Science و دهها نشریه معتبر دیگر را ندارید. ترکیب این دو باعث میشود که کلی مطلب خوب و یا حتی مناسب برای کسب و کار خودتان را از دست بدهید.
خب یک پیشنهاد خوب برای شما دارم:
اگر دوست دارید هر روز گزیده مناسبی از نشریات معتبر جهان درحوزه آیندهپژوهی، فناوریهای پیشرفته، مدیریت و فلسفه را در تلفن همراه و یا کامپیوتر خود، به همراه یک توضیح مختصر درباره آن مطالعه کنید، پیشنهاد میکنم کانال من را در تلگرام دنبال کنید.
–
پیروز و سربلند باشید همیشه
۳۰ آبان ۱۳۹۴
مسعود زمانی
–
–***–
«اگر از طریق فید (خوراک) من این نوشته را مطالعه میکنید، برای دسترسی مستقیم از این لینک استفاده کنید»
–***–